درباره انیمیشن مگامایند
به گزارش آوای وحش، کمپانی دریم وُرکس در نوامبر سال میلادی گذشته، بعد از انیمیشن بسیار خوب چگونه اژدهایتان را تعلیم دهید؟، انیمیشن مگامایند را روی پرده فرستاد. کارگردانی این اثر را تام مک گرَث بر عهده داشت.
در ابتدا مگامایند (با صداپیشگی ویل فرل) را در یک موقعیت ناخوشایند می بینیم، او برایمان زندگی اش را از اول تعریف می نماید. مگامایند با سری بزرگ به رنگ آبی و چشم های درشت سبز، متعلق به سیاره ای دور است. تنها 8 روز پس از تولدش، سیاره در معرض نابودی قرار می گیرد و والدینش او را در سفینه ای می گذارند و به همراه ماهی زشتی به نام مینیون (دیوید کراس) به فضا می فرستند. سفینه دیگری که حامل نوزادی با صورت انسانی است هم در کنار او سفر می نماید. سفینه طلایی نوزاد دوست داشتنی در خانه مجللی فرود می آید و سفینه مگامایند، در حبس! آن ها بصورت متفاوتی بزرگ می شوند و به یک مدرسه فرستاده می شوند. مگامایند علی رغم هوش سرشارش، مدام با بدشانسی در موقعیت بچه های شرور قرار می گیرد و آن بچه دیگر، با قدرت بدنی غیر عادی، توانایی های فوق بشری و مثبت بازی های تهوع آور، موقعیت قهرمان. مگامایند می اندیشد این حتماً معنی ای دارد و مقدر شده او آدم بده شهر باشد، بنابراین تمام هوشش را در شرارت به کار می گیرد، سال ها می گذرد و پسر مثبت و مهربان قهرمان شهرشان، متروسیتی، می گردد و لقب مترو من (برد پیت) می گیرد که روابط محبت آمیز ای با دختر مجذوب کننده خبرنگار شهر، رکسان ریچی (تینا فِی)، دارد. مگامایند اغلب از مترو من شکست می خورد، تا این که در روز جشن افتتاح موزه متروسیتی…
کارگردان این انیمیشن، پیش تر کارگردانی ماداگاسکار 1 و 2 را بر عهده داشت. با این حال از سال 1995 تا اکنون، غیر از یک مجموعه تلویزیونی و همین 3 انیمیشن، کارگردانی اثر دیگری را انجام نداده. مگامایند نسبت به ماداگاسکار 2، برای کارگردانش یک جهش بلند محسوی می گردد. پیچیدگی زوایای دید و روایت داستان و شوخی ها نسبت به کار قبلی او خیلی بهتر شده، هرچند برای کمپانی سازنده، این کار نسبت به چگونه اژدهایتان را تعلیم دهید؟ قدمی عقب تر است، اما این قدم خیلی هم دور و بلند نیست. اگر انتظار از یک انیمیشن این باشد که بتواند مخاطبان خود را سرگرم کند، آن ها را بخنداند و نکات اخلاقی مفیدی به خانواده ها منتقل کند، مگامایند یک پیشنهاد خوب است.
مگامایند سعی دارد در میان شوخی ها و شکست هایش به بیننده بگوید: پولدار نبوده اید؟ بدشانسی یقه تان را رها نمی نماید؟ اصلاً در شرایط مناسبی بزرگ نشده اید؟ مهم نیست! شما انتخاب می کنید کدام راه را بروید و برای جامعه چه کنید. شما می توانید بد یا خوب باشید، می توانید مسیر زندگیتان را عوض کنید. گذشته، شرایط، کمبودها فاقد اصالتند، تنها چیزی که واقعاً اصالت دارد، تنها چیز ارزشمندی که شما دارید، خودِ خودِ شما هستید. مشخصاً پیغام های این انیمیشن کمتر از چگونه اژدهایتان… یا پاندای کونگ فو کار است، اما این حرف هم چیز کوچکی نیست و می ارزد که برای شنیدنش 95 دقیقه وقت گذاشت.
طراحی حالات نگاه، چهره و احساسات شخصیت ها، فوق العاده خوب از آب درآمده، حتی بهتر از چگونه اژدهایتان…. حرکات مگامایند خاطره روزهای اوج جیم کری را برای بیننده زنده می نماید، مثلاً در قسمتی که مگامایند دستور شلیک اشعه مرگ را می دهد و یا جایی که مگامایند با همراهی مینیون با آن ضبط صوت مسخره اولین نمایش و سخنرانی عمومی را انجام می دهد، تمام مدت احساس می کردم دارم جیم کری جوان را دیدن می کنم. روی اعصاب خرد کن در آمدن شخصیت مترومن، خیلی خوب از کار شده. انگار کلارک گیبل مرحوم به این انیمیشن پرتاب شده باشد، با لبخندهایی که به درد تبلیغات خمیر دندان می خورد، گونه های برجسته و ابرو گره کردن های دلبری و مدام در حال اجرای شو.
شوخی های نوستالژیک هم مانند اغلب انیمیشن ها وجود دارد که بزرگ ترها را راضی کند. بهترینش بابای فضایی با حالت چهره و طرز بیان کاریکاتور شده مارلون براندو در پدرخوانده است، جاهایی که با آن حالت ایتالیایی می گوید این رؤیایی است که به حقیقت پیوسته و یا جایی که زبانش می گیرد حسابی خنده دار درآمده. استفاده از پوستر تبلیغاتی معروف اوباما، این بار با چهره مگامایند و شعار NO YOU CANT هم از آن کارهای دست مریزاد دار شده و سکانس حرکت برج شکسته شهر روی خیابان، یادآور صحنه حرکت قطار باری در خیابان در فیلم اینسپشن است و ماسک های مگامایند، خاطره V For Vendetta را زنده می نماید.
با این حال، اشکالاتی هم در این انیمیشن هست. بزرگترینش، پیش بینی پذیری روند ماجراست. مترومن و مگامایند باید هم سن باشند، اما مترو من موهای شقیقه اش به سفیدی گراییده و مگامایند، خیلی جوان است. من انتظار داشتم در این داستان نسبت به داستان های سوپرقهرمان ها، یک قدم جلوتر رفته گردد، و درس و نشانی از اتحاد دیده گردد. مترو سیتی کلان شهری به میزان نیویورک است، اما جمعیت میلیونی شهر اجازه می دهند هر نوع بلایی سرشان بیاید و منتظر بمانند که قهرمان افسانه ای شهر منجی آن ها گردد، شاید این روایت برای قرن قهرمان پرور گذشته مجذوب کننده باشد، اما این روندی دور از اتفاقات قرن 21 است. واقعاً کدام کودک -و یا کودک درون دسته ای از ما که همواره 6 ساله می ماند- در دنیای خیالاتش تصور می نماید یک ماهی با صدای مردانه معمولی حرف بزند؟ غیر از جایی که مینیون نام شنل مخصوص مگامایند را می گوید، صدایش روی اعصاب کوچک و بزرگ رژه می رود.
اشکال دیگرش، احساس چپانده شدن شخصیت زن ماجرا به ماجراست. بالاخره همواره یک دختر، باید بیخ ریش سوپر قهرمان ماجرا بسته گردد، به نظرم تا به حال کسی جز کریس نولان نتوانسته به زنان دنیای سوپر قهرمان ها بُعد و شخصیت دهد، اصلاً در این زمینه تلاشی هم نشده. فقط همین یک کلیشه هم نیست، اگر با این روند دختر، پسر را می بیند، عاشق می شوند، جدایی و دوباره عشق کنار بیاییم، این پایکوبی آخر با ترانه Bad مایکل جکسن فقید، آخر کلیشه بود!
اما هنر مگامایند این است که با تمام اشکالات، در خاتمه دیدن به شما احساس رضایت می دهد. می دانید وقتتان را تلف ننموده اید، واقعاً سرگرم شده اید و خرسند تر از پیش از دیدنی انیمیشن هستید. همین که سازندگانش توانستند این کار را انجام دهند، پس یعنی با یک انیمیشن خوب طرفیم. با سطح بسیار بالای انیمیشن های اخیر، ساخت یک انیمیشن خوب کار بسیار سخت و ارزشمندی است. قسمت دوم هم به صورت انیمیشن کوتاه با نام Megamind: The Button of Doom در راه است.
هنوز شاخص ترین نکته این انیمیشن ناگفته مانده و آن موسیقی انیمیشن است. به لطف موسیقی شنیدنی انیمیشن، سکانس رستوران و زیر باران و بسیاری دیگر از صحنه ها به یاد ماندنی شده، همین طور استفاده از بزرگراهی به جهنم گروه AC/ DC بسیار سطح کار را بالا برده، این ساندترک خاص را مدت ها پیش یکی از خوانندگان سابق وبلاگ برایم ایمیل نموده بود. موسیقی خوب این انیمیشن را هانس زیمر ساخته. هرچند که موسیقی این کار، همانند شاهکارهای خلق شده اش در شیر شاه و گلادیاتور نیست، اما نباید فراموش کنید ما از هر کسی حرف نمی زنیم. او هانس زیمر است، بهترین، کارهای میانه و خوب او، ده ها پله بالاتر از بهترین کارهای اغلب همکارانش است. پس، مگامایند را ببینید و خوش بگذرد!
منبع: یک پزشک